چند سال باهم دوست بدیم وارتباط خانوادگی داشتیم
از سفر مشهد برمی گشتیم
صبح برای نماز ازقطار پیاده شدیم .نماز خوندیم ودوباره سوار قطار شدیم
خانم هایی که همراه ما بودند هنوز نیومدند!؟
دیر شده بود وقطار اماده حرکت
صدای چند خانم میاد؟
من کنار پنجره نشسته ام به من گفت :فلانی نگاه کن ببین خانم من بین اون خانم ها هست!
گفتم:راستش ر و بخواهی خانمت رو نمی شناسم
گفت:یعنی تو خانم من رو ندیدی؟
حتی یک بارندیدم
درحالی که تعجب کرده بود به نظر می رسید از خواسته خودش خجالت کشیده!
اواره خدا...
برچسب : نویسنده : مجتبی abd2 بازدید : 498